گل من محمد امینگل من محمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 17 روز سن داره

همه وجودم امین جان

برج سازی

امین جون من عاشق برج سازیه. این هم نمونه های کار امین جون   برج سمت راست کار امین جونه و برج سمت چپ کار منه     آرامگاه پادشاه ها (به گفته ی امین جون)           «افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.» ...
26 بهمن 1392

یک روز بدون کیف

روز دوشنبه،‌روز بدون کیف بود. امین جون هم تا می تونست با خودش  اسباب بازی و خوراکی  به جای کتاب و دفتر به مدرسه برد. پوست های گردو  جهت درست کردن خارپشت کیک رو داخل سرویس جا گذاشته بود. ظرف میوه ها رو هم دست نزده برگردوند. فقط لقمشو  خورده بود این هم به خاطر اینکه صبحانه رو نخورد گفت می خوایم صبحانه رو با بچه ها تو کلاس بخوریم. (خیلی زحمت کشیدی مادر،‌یه وقت دل درد نگیری این همه می خوری ) این هم مشق نوشتن به روش امین جون کارت های گل پسر کارت های خودم دوران راهنمایی (معلم ادبیات خانم کشمیری) معلم ریاضی خانم سپاهی     اولیـــن روز دبستــــان ...
22 بهمن 1392

بازی با خمیر

انگشتری های خمیری کار ی از گل پسر هنرمند ما (سفارشات پذیرفته می شود. )   گردن بند خمیری کرم های تزئینی ، جهت تزئین سفره های هفت سین این هم سبد میوه کار دست مامان امین   ...
22 بهمن 1392

دیدار با آقا علیرضا نوری در باغ ارم

دیروز سعادت نصیب اینجانب شد و از نزدیک آقا علیرضای گل و مادر فیزیک دانشان را زیارت کردم. خیلی خوشحالم که تونستم از نزدیک الهام جون و آقا علیرضای خوش خنده را ببینم.  ولی متأسفانه امین جون مدرسه بود و نتونست همراه من برای دیدن این گل پسر بامزه بیاد انشاءالله در سفر بعدی آقای نوری به شیراز امین جون هم بتونه از نزدیک خاله جونش و با این پسر خنده ی روی بامزه رو ببینه .       ...
10 بهمن 1392

ولادت حضرت محمد (ص)

روز شنبه هفته گذشته به مناسبت ولادت حضرت محمد (ص) و به مناسبت به دنیا آمدن امین جان در هفته وحدت 24 عدد مدادتراش کره ای تهیه کردم و به مدرسه بردم و با کمک آقای نطاق (ناظم) و خانم احسان فر (دفتردار) محترم دبستان تلاش مدادتراش ها رو کادو کردم و به سرکار خانم نیک پور معلم امین جان تحویل دادم تا خودشون زحمت بکشن و به بچه ها تقدیم کنن. مادر بقیه بچه ها هم زحمت کشیده بودند کیک و  پاکن و اتود و کتاب داستان و دفترچه به بچه ها هدیه داده بودند. امین جون وقتی اومد خونه گفت: مامان خانم معلم به بچه ها گفت همه با صدای بلند بگید: «جوانمردی دوست داریم»     ...
9 بهمن 1392
1